بار دیگر در آستانه انتخابات فحاشی و ناسزا گویی به عمارهای انقلاب و ملت شریف ایران در دستور کار جیره خواران رسانه ای داخلی و خارجی قرار گرفته است و این جماعت دیکتاتور مسلک و مفتخر به منش تکنوکراتی خود همچنان با سوء استفاده از تسامح نهادهای قانونی از نام دانشگاه و حوزه برای اهداف شوم سیاسی خود بهره می برند و به سبک گروهک فرقان در ترور شخصیتی بزرگان کشور اقدام می کنند. البته این جماعت با تخلفات مکرر و بداخلاقی و بی منطقی های خود نشان داده اند که اگر قدرتش را پیدا کنند در آینده به ترورهای فیزیکی نیز روی خواهند آورد.
به گزارش سرویس سیاسی بی باک، دیکتاتوری یعنی اینکه مردم حق اظهار نظر نداشته باشند و فردی که هیچ جایگاه حقوقی و الهی ندارد به جای همه ملت تصمیم بگیرد. حالا می خواهد نامش سردار باشد یا دکتر یا مهندس یا خلبان یا هر چیز دیگری.
دیکتاتوری یعنی اینکه هر گاه حرفی برای گفتن و لباسی برای پوشاندن مفاسد و عملکرد واپسگرایانه خود نداشتی، فحشنامه ات را از جیب بیرون آوری و با بهره گیری از نام دیگران، خشم و غضب و عقده های نهفته درونی ات از عمارهای ولایت و ملت را به نمایش بگذاری.
کسانی که در انتخابات های گذشته بویژه مجلس شورای اسلامی با بودجه های میلیاردی و سوء استفاده از بیت المال و تبلیغات پر زرق و برقشان نتوانستند ملت بصیر ایران را فریب دهند، تنها راه برون رفت از باتلاق گرفتار شده خود را همچون منافقین صدر اسلام و بعد از انقلاب در تخریب و ترور شخصیتی و فیزیکی عمارهای انقلاب می بینند.
عماری که اهل فتنه و انحراف و تکنوکرات های صدر اسلام از آن بیزارند
عمار همه توان خود را در خدمت به اسلام و قرآن و در رکاب پیامبر اسلام به کار گرفت. (2)
پیامبر اعظم (ص) درباره او فرمود: سراپاى عمار را ایمان پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است. (3) ستایش هاى فراوان پیامبر خدا از عمار یاسر, از او چهره اى دوست داشتنى, الگوى ایمان, اسوه حق و تجسّم ارزش هاى قرآنى ساخته است و این سخن آن حضرت که: عمار, یکى از چهار نفرى است که بهشت, مشتاق آنان است (4) یکى از این گونه سخنان ستایش آمیز است.
عمار یاسر, به عنوان سربازى شجاع و با ایمان در رکاب پیامبر خدا(ص) حضور داشت و در جنگ هاى متعدد, با جان فشانى خود ایمان راستین خویش را نشان مى داد. در جنگ خندق, در حفر خندق پیرامون مدینه براى جلوگیرى از نفوذ دشمن, از فعال ترین نیروهاى مسلمان بود که مورد ستایش پیامبر نیز قرار گرفت.
پس از رحلت پیامبر, عمار همچنان در راه دفاع از حق و ولایت و اهل بیت, استوار ماند و دچار انحرافات سیاسى یا دنیاطلبى هاى شیطانى و جاه طلبى نگشت و چون شاهد نادیده گرفته شدن توصیه هاى روشن رسول خدا درباره اهل بیت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود, در راه دین و حمایت از على(علیه السلام) مصمّم تر شد و هرگز از آن جدا نشد.
وى از افراد گروه (شُرطة الخمیس) در زمان على(علیه السلام) بود; یعنى آنان که براى فداکارى در راه دین و حمایت از رهبرى امام و اطاعت از همه فرمان هاى او, شرط و پیمان جان با آن حضرت بسته بودند. پیامبر(ص) و على(علیه السلام) هم به آنان وعده بهشت داده بود. (5)
عمار همان گونه که در طول حیات پیامبر خدا, مؤمنى جان بر کف و مدافع اسلام بود, در دوران امامت على(علیه السلام) نیز شیعه اى مخلص و استوار بود و در رکاب وى با متجاوزان و پیمان شکنان جنگید.
وى در زمان خلیفه دوم, مدتى امارت و ولایت کوفه را عهده دار بود و در زمانِ مسئولیتش در این شهر, همچنان روحیه تواضع و اخلاص و ساده زیستى را حفظ کرد و کوشید تا از عدل و حق فاصله نگیرد. همین شیوه بر عده اى سنگین آمد و زمینه برکنارى او را فراهم آوردند. پس از آن وى دوباره به مدینه برگشت و در کنار على(علیه السلام) ماند و از دانش و کمالات او بهره گرفت.
عمار یاسر, در سنگر نهى از منکر, تلاشى چشمگیر داشت و در دوره خلیفه سوم نسبت به سوءاستفاده هاى وابستگان خلیفه از بیت المال انتقاد و اعتراض مى کرد و به خاطر همین رفتارش مورد خشم دولتمردان قرار گرفت و آزارش دادند, چون حریف زبان صریح و حق گو و انتقادگر وى از انحرافات و خطاها نبودند.
عمار, معیار حق بود. رسول خدا(ص) فرموده بود: عمار با حق است و از آن جدا نمى شود. از این رو در بروز فتنه ها وقتى کار بر مردم مشتبه مى شد, نگاه مى کردند عمار در کدام طرف است, همان جبهه را جبهه حق مى دانستند. در نبرد صفّین نیز, وجود عمار در میان لشکریان امیرالمؤمنین(علیه السلام) دلیلى بود بر اینکه این سو حق, و جبهه مقابل, باطل و ستمگر است.
عمار در دوران خلافت على(علیه السلام) سالخورده بود, اما جواندل, با نشاط و پر تلاش بود. وى در دوران حکومت علوى, رئیس نیروهاى انتظامى در مدینه شد. پس از فتنه گرى هاى معاویه در شام و پیمان شکنى طلحه و زبیر و بروز زمینه هاى جنگ جمل و صفین, وى به همراهى امام حسن مجتبى(علیه السلام) مأمور تجهیز نیرو از شهر کوفه شدند.
در نبرد صفین, حماسه آفرینى هاى عمار در دفاع از جبهه حق و رسوا کردن نیروهاى باطل بسیار چشمگیر بود. او در میدان نبرد, خطبه هاى شورانگیز مى خواند و رزمندگان را به پیکار بى امان با متجاوزان و پیمان شکنان دعوت مى کرد. خطابه هاى روشنگر او, به سپاه حق بصیرت بیشترى مى داد. وقتى چشم او به پرچم عمروعاص افتاد, گفت: به خدا قسم, ما با این پرچم تاکنون سه بار جنگیده ایم و اینان در این جنگ هم هدایت شده نیستند و در همان کفر سابق به سر مى برند. (6)
در گرماگرم نبرد صفین, عمار یاسر, شهادت طلبانه و با اشتیاق به میدان رفت, در حالى که چنین رجز مى خواند:
امروز, دوستان را, محمد و حزب او را دیدار مى کنم.
و پس از نبردى دلاورانه سرانجام به شهادت رسید.
شهادت عمار یاسر, گرچه در حضرت امیر و یارانش شدیداً اثر گذاشت و آنان را غمگین ساخت, ولى در تزلزل روحیه سپاه شام و رسوا نمودن معاویه هم بسیار مؤثر بود. چون رسول خدا(ص) بارها درباره او فرموده بود: گروه ستمکار و اهل بغى, او را مى کشند.
و ثابت شد که این گروه, همان سپاه شام اند که به فرمان معاویه به جنگ با على (علیه السلام) آمده اند.
عمار یاسر, این شیرمرد شجاع, در 94سالگى به آستان پروردگارش عروج کرد و خطى از حماسه و ایمان و ولایت را براى همیشه, پیش روى رهروان حق باز کرد.
سخن معاویه درباره او, به عنوان اعتراف دشمن, جایگاه والاى او را نشان مى دهد. روزى که مالک اشتر با دسیسه معاویه در راه عزیمت به مصر شهید شد, معاویه پس از شنیدن این خبر گفت: على بن ابى طالب دو دست داشت: یکى از آنها در جنگ صفین بریده شد و آن عمار یاسر بود; دست دیگرش امروز جدا گردید و آن مالک اشتر بود. (7)
چرا عده ای عزمشان را بر ترور شخصیتی علامه مصباح جزم کرده اند؟
حال همانگونه که تاریخ تکرار می شود، عده ای بر خود واجب دانسته اند که علامه مصباح یزدی بعنوان مطهری زمان و عمار ولایت را تخریب و ترور شخصیتی کنند.
این جماعت همان جماعت تکنوکراتی است که همه چیز را به پای رسیدن به قدرت ذبح می کنند و از سیلی های مکرر الهی و مردم مومن ایران درس نمی گیرد. این جماعت تخصصشان در نامه های بدون نام و نشان و انتشار آن به نام دیگران می باشد. روزی از نام دانشجو سوء استفاده می کنند و روزی از نام طلاب و روحانیون، و انگار هیچ قانونی هم برای مهار و مجازات این گروه فرقانی نوین وجود ندارد و این گروهک برای رسیدن به قدرت و تحقق آرمانهای خوارجی شان همه ابزار و وسایل را برای خود توجیه می کند.
اما گزارشات حاکی است؛ در حوزه های علمیه طوماری در دفاع از عمار ولایت و محکوم کردن هتک حرمت های شبکه ای و سوء استفاده از نام حوزه توسط عوامل مثلث فتنه، انحراف و تکنوکراسی در حال امضاء می باشد که متن آن بدین شرح می باشد.
جرایم آیت الله مصباح؟؟!!
ای مصباح
سوالی کهنه دارم، چرا تو را مستحق مجازات می دانند؟ مگر تو کیستی و چیستی؟ چرا تو را افراطی و احساسی خطاب می کنند؟ چرا تو را حتی کارشناس سیاسی نمی دانند؟ چرا توصیه می کنند در سیاست دخالت نکنی؟ چرا میان مقدسات و سیاست جدایی می افکنند؟ مگر دین از سیاست جداست؟ مگر باز معاویه تازه به حکومت رسیده تا ندای او از سوی برخی، به نام طلاب به گوش برسد که (من برای نماز و روزه با شما نجنگیدم، (ولكن لآمُرَ عليكم) بلکه می خواستم امیر شما باشم)؟ جرم تو چیست؟
ای مصباح تو مجرمی؟!
ما پاسخی تازه داریم تو مجرمی!!
جرم تو آن است که آرمان خمینی و خامنه ای را بر سر دست گرفته ای و پایداری بر آن را سرلوحه مرامت قرار داده ای.
ما با همه وجود هم اکنون و نیز روز قیامت عندالله شهادت داده و خواهیم داد که سخن شما، جز سخن امام خامنه ای در 24 اردیبهشت 92 نیست که فرمود: (معيار اصلى اين است كه كسانى سر كار بيايند كه همتشان بر حفظ عزت و حركت كشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد. آنچه ما در اين سالهاى طولانى از خيرات و بركات به دست آوردهايم، به بركت هدفهاى انقلاب بوده است؛ هر جائى كه ما كم آورديم، عقب مانديم، شكست خورديم، به خاطر غفلت از هدفهاى انقلاب اسلامى و هدفهاى اسلامى بوده است. كسانى سر كار بيايند كه مصداق: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ايستادگى باشند؛ زرهى پولادين از ياد خدا و از توكل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد ميدان شوند)
ای مصباح
جرم تو آن است که با دو دسته سر سازش نداری؛ اول با کسانی که به معنای حقیقی کلمه، الله نمی گویند و لوازم گفتن الله را تا همه عرصه های زندگی فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، عمرانی، سبک زندگی، تمدنی و ... درک نمی کنند یا بدان پایبند نیستند و دوم با کسانی که تاب و تحملِ استقامت و پایداری حتی تا مواجهه شدید فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و .... با استکبار برای دهها و صدها سال را ندارند.
این دو دسته چه بخواهند و چه نخواهند، چه بدانند و چه ندانند، انقلاب اسلامی را بدون ریشه ها و اهدافش فهم و معرفی می کنند. این انقلاب، دیگر انقلابِ خمینی نیست. قطع انقلاب از ریشه ها و اهدافش، خیانتی بزرگ به امام و شهداست و تو مانع آنی. تو حلقه وصلی. تو می گویی انقلاب اسلامی از ایمانِ خالص به خداوند متعال و ولایت معصومین، ریشه گرفته و در پیوندِ ولایی امام و امت تجلی یافته و از مسیر تحقق عدالت، به دنبال تحققِ تمدن اسلامی و عبودیت محض خداوند متعال است و این همه جز با درگیری همیشگی و همه جایی تاریخی با طاغوت های درون و برون ممکن نیست.
جرم تو آن است که به بسیاری آموخته ای اصلح کسی است که مسلح به گفتمان انقلاب اسلامی و ملتزم به لوازم عملی آن است. این یعنی اطاعت محض از امامِ امت و احساس نوکری محض در برابر امتِ امام و در یک کلام نرمش و خضوع در برابر امام و امت و نیز سرسختی و نفوذناپذیری در برابر ویژگان و دشمنانِ امام و امت؛ که با به کارگیری تخصص های لازم، کارآمدی مورد نیاز برای دستیابی به اهداف انقلاب را به ارمغان خواهد آورد.
جرم تو آن است که چنان بصیرتی از خود نشان می دهی که گاه حتی سرداران بصیرت نیز از درک افق والای بصیرتت، عاجز می مانند. بسیارند کسانی که دین را از دنیا و اجتماع و سیاست جدا نمی دانند؛ اما این هنر توست که دین را نه شعاری و زینتی بلکه با اقتدا به خمینی و خامنه ای به صورت محوری وارد عالم سیاست کرده ای. جرم تو آن است که قواعدی دیگر به منطقه حفاظت شده سیاست آورده ای. قواعد تو برای سیاسیون عجیب است. دخالت دادن دین تا این حد که شما دخالت می دهید حتی برای بسیاری از دلسوزان انقلاب نیز درک کردنی نیست.
جرم تو آن است که در مسیر پایداری بصیرانه بر گفتمان انقلاب اسلامی، از هیچ چیز خوفی نداری، اگر آلوده شدگان به چرب و شیرین دنیا، در هیاهوی مغالطات خود، شنیدن بیان و منطق و استدلال محکمت را سخت کنند با جان و آبرو به میدان میایی. جرم تو آن است که فقط به تکلیف عمل می کنی. ما می دانیم که تو تارک دنیایی و اگر نبود دستور و امر الهی، بر خلاف بسیاری، حتی قدم در عالم سیاست و قدرت نمی گذاشتی.
جرم تو آن است که نقش عمار را برای خامنه ای ایفاء می کنی. سپر بلای ولی شده ای و تیرهای دشمن به جای امامت، به تو اصابت می کنند. خوب می دانند: اگر عمار را زدی، تشخیص حقانیتِ ولی، برای عموم مردم و بسیاری از نخبگان سخت و ناممکن می گردد.
ای مصباح تو محکوم به حبسی؟!
به دلیل جرایم متعدد فوق، تو را محکوم به حبس می کنند. حبس در فضای علمی و در حوزه. غافلند از اینکه مصباح، فقط سرمایه ای علمی و فلسفی نیست. بلکه او سرمایه ای اخلاقی و معنوی، فرهنگی و سیاسی و نیز سرمایه ای جهادی است. حبس مصباح در حوزه علم و فلسفه، خدمت به جامعه و اسلام نیست. این چشمه جوشان معارف و ارزشهای ناب اسلامی باید مسیر ناب اسلام را در منجلاب اسلام های ناب آمریکایی یا اسلام های انحرافی یا اسلام های التقاطی یا اسلام های فتنه گر یا اسلام های مخلوط با هواهای نفسانی، روشن کند. مصباح باید در وسط معرکه و میدان باشد. اگر کار دست اینان می بود به امام هم توصیه می کردند که یک شخصیت فقهی و اخلاقی باقی بماند و خود را با ضد ارزش ها درگیر نکند.
ای مصباح
اینان از نتیجه دعای امام عصر (عج) برای احمدی نژاد که تو نقل کرده ای؛ سوال می کنند؛ آیا نمی دانند دعای امام عصر (عج) برای احمدی نژاد، حیاتی دوباره به گفتمان انقلاب اسلامی بخشید و انقلاب را به ریل و مسیر اصلی بازگرداند. البته احمدی نژاد می توانست در این مسیر بماند و مفتخر به این افتخار باشد، اما نماند و نشد.
اگر گفتمان تو نبود، احمدی نژاد انتخاب نمی شد و گفتمان انقلاب اسلامی چنین حیاتی نمی یافت. خراب شدن احمدی نژاد امتحانی بود برای تو و ما و همه. و تو چه خوب امتحان پس دادی. اولین موضع گیری ها در مقابل احمدی نژاد از سوی قوی ترین و راسخ ترین حامی او نمایان شد. این را جز تقوا چه می توان نام نهاد. این کار تو برای بسیاری عجیب است اما اگر قوم گرا و قبیله گرا می بودی، دیگر برایشان عجیب نبود. تو را نمی فهمند، چون مانند آنان حزب گرا و قبیله گرا نیستی. تو را نمی فهمند چون در دفاع از ارزشهای اسلام و انقلاب، جز تکلیف ملاحظه هیچ چیز حتی خودت را نمی کنی؛ نه جسم و جانت را مراقبی؛ نه از آبرویت خوفی داری.
اینان نمی دانند احمدی نژاد 84 در احیای گفتمان انقلاب اسلامی چنان نقشی آفرید که اگر صدها احمدی نژاد 92 پشت در پشت هم قرار گیرند، نخواهند توانست خدمتِ بزرگِ احمدی نژاد 84 را از بین ببرند. احمدی نژاد بت هایی را شکست که دیگر حتی توسط خود او دوباره ساختنی نیستند، احمدی نژاد ارزش هایی را احیاء کرد، که متکی به احمدی نژاد نیست، تا با کم آوردن او، به آنها خللی وارد شود. احمدی نژاد هرگز نخواهد توانست بر خرمنی که خود برای انقلاب فراهم آورده، آتشی بیفکند. این آتش حداکثر خود او و اطرافیانش را فرا خواهد گرفت.
اینان - که به احتمال بسیار قوی، طلبه نیستند و یا اگر هستند به دلیل سخیف و سبک بودنِ اعاهایشان حتی شجاعت آن را ندارند که با ذکر نام خود سخن بگویند - نمی دانند که رای ما به احمدی نژاد 84، رای به احیای گفتمان انقلاب اسلامی و رای ما در سال 88 به او، رای به نماد گفتمان انقلاب اسلامی بود. ما هم به حمایت دیروزمان از احمدی نژاد به دلیل حمایت او از گفتمان انقلاب، افتخار می کنیم؛ هم به رویگردانی امروزمان از او، به دلیل رویگردانی او از گفتمان انقلاب. اگر رای ما در سال 84 به احمدی نژاد نبود، یا در سال 88 به او رای نمی دادیم، امروز در سال 92 به کسی در حد و اندازه احمدی نژاد قانع می بودیم. اما اینک بسیار بالاتر از او را می خواهیم. این است معنای سخن حیکم فرزانه انقلاب که رئیس جمهور بعدی باید نقاط قوتِ رئیس جمهوری فعلی را داشته باشد منهای نقاط ضعفش و این یعنی ارتقاء گفتمان انقلاب اسلامی.
اما قدر شیعه خوب را امام خوب می داند و قدر پیرو خوب را ولی خوب. شما را امام خامنه ای می شناسد. او قدر شما را می داند. «بنده هم به سهم خودم قدر آقاي مصباح را ميدانم. واقعا ميدانم كه ايشان در كشور و براي اسلام چه وزنهاي هستند و حقا و انصافا ما امروز نظير ايشان را – حالا به اين تعبير بگوييم – خيلي نادر نظير آقاي مصباح ممكن است وجود داشته باشد با اين وزانت علمي و عمق علمي و احاطه و وسعت و با اين آگاهي و بينش و صفا، اين سه جهت در ايشان جمع است؛ هم علم، هم بصيرت به معناي حقيقي كلمه و هم صفا. اين سه تا با هم در وجود ايشان خيلي ارزشمند است. (منزل آیت الله مصباح یزدی 20/11/89)
حمایت ما از مصباح، حمایت از شخص نیست، حمایت از علم و بصیرت به معنای حقیقی کلمه و صفاست.
حمایت از مصباح، حمایت از عمارِ خامنه ای است.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها:
1ـ مامقانى, تنقیح المقال, ج2, ص320.
2ـ اعیان الشیعه, ج8, ص373.
3ـ همان.
4ـ اختصاص, ص12.
5 ـ همان, ص3.
6 ـ همان, ص14; اعیان الشیعه, ج8, ص374.
7ـ اختصاص, ص81.
ای مصباح
سوالی کهنه دارم، چرا تو را مستحق مجازات می دانند؟ مگر تو کیستی و چیستی؟ چرا تو را افراطی و احساسی خطاب می کنند؟ چرا تو را حتی کارشناس سیاسی نمی دانند؟ چرا توصیه می کنند در سیاست دخالت نکنی؟ چرا میان مقدسات و سیاست جدایی می افکنند؟ مگر دین از سیاست جداست؟ مگر باز معاویه تازه به حکومت رسیده تا ندای او از سوی برخی، به نام طلاب به گوش برسد که (من برای نماز و روزه با شما نجنگیدم، (ولكن لآمُرَ عليكم) بلکه می خواستم امیر شما باشم)؟ جرم تو چیست؟
ای مصباح تو مجرمی؟!
ما پاسخی تازه داریم تو مجرمی!!
جرم تو آن است که آرمان خمینی و خامنه ای را بر سر دست گرفته ای و پایداری بر آن را سرلوحه مرامت قرار داده ای.
ما با همه وجود هم اکنون و نیز روز قیامت عندالله شهادت داده و خواهیم داد که سخن شما، جز سخن امام خامنه ای در 24 اردیبهشت 92 نیست که فرمود: (معيار اصلى اين است كه كسانى سر كار بيايند كه همتشان بر حفظ عزت و حركت كشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد. آنچه ما در اين سالهاى طولانى از خيرات و بركات به دست آوردهايم، به بركت هدفهاى انقلاب بوده است؛ هر جائى كه ما كم آورديم، عقب مانديم، شكست خورديم، به خاطر غفلت از هدفهاى انقلاب اسلامى و هدفهاى اسلامى بوده است. كسانى سر كار بيايند كه مصداق: «انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ايستادگى باشند؛ زرهى پولادين از ياد خدا و از توكل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد ميدان شوند)
ای مصباح
جرم تو آن است که با دو دسته سر سازش نداری؛ اول با کسانی که به معنای حقیقی کلمه، الله نمی گویند و لوازم گفتن الله را تا همه عرصه های زندگی فردی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، عمرانی، سبک زندگی، تمدنی و ... درک نمی کنند یا بدان پایبند نیستند و دوم با کسانی که تاب و تحملِ استقامت و پایداری حتی تا مواجهه شدید فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و .... با استکبار برای دهها و صدها سال را ندارند.
این دو دسته چه بخواهند و چه نخواهند، چه بدانند و چه ندانند، انقلاب اسلامی را بدون ریشه ها و اهدافش فهم و معرفی می کنند. این انقلاب، دیگر انقلابِ خمینی نیست. قطع انقلاب از ریشه ها و اهدافش، خیانتی بزرگ به امام و شهداست و تو مانع آنی. تو حلقه وصلی. تو می گویی انقلاب اسلامی از ایمانِ خالص به خداوند متعال و ولایت معصومین، ریشه گرفته و در پیوندِ ولایی امام و امت تجلی یافته و از مسیر تحقق عدالت، به دنبال تحققِ تمدن اسلامی و عبودیت محض خداوند متعال است و این همه جز با درگیری همیشگی و همه جایی تاریخی با طاغوت های درون و برون ممکن نیست.
جرم تو آن است که به بسیاری آموخته ای اصلح کسی است که مسلح به گفتمان انقلاب اسلامی و ملتزم به لوازم عملی آن است. این یعنی اطاعت محض از امامِ امت و احساس نوکری محض در برابر امتِ امام و در یک کلام نرمش و خضوع در برابر امام و امت و نیز سرسختی و نفوذناپذیری در برابر ویژگان و دشمنانِ امام و امت؛ که با به کارگیری تخصص های لازم، کارآمدی مورد نیاز برای دستیابی به اهداف انقلاب را به ارمغان خواهد آورد.
جرم تو آن است که چنان بصیرتی از خود نشان می دهی که گاه حتی سرداران بصیرت نیز از درک افق والای بصیرتت، عاجز می مانند. بسیارند کسانی که دین را از دنیا و اجتماع و سیاست جدا نمی دانند؛ اما این هنر توست که دین را نه شعاری و زینتی بلکه با اقتدا به خمینی و خامنه ای به صورت محوری وارد عالم سیاست کرده ای. جرم تو آن است که قواعدی دیگر به منطقه حفاظت شده سیاست آورده ای. قواعد تو برای سیاسیون عجیب است. دخالت دادن دین تا این حد که شما دخالت می دهید حتی برای بسیاری از دلسوزان انقلاب نیز درک کردنی نیست.
جرم تو آن است که در مسیر پایداری بصیرانه بر گفتمان انقلاب اسلامی، از هیچ چیز خوفی نداری، اگر آلوده شدگان به چرب و شیرین دنیا، در هیاهوی مغالطات خود، شنیدن بیان و منطق و استدلال محکمت را سخت کنند با جان و آبرو به میدان میایی. جرم تو آن است که فقط به تکلیف عمل می کنی. ما می دانیم که تو تارک دنیایی و اگر نبود دستور و امر الهی، بر خلاف بسیاری، حتی قدم در عالم سیاست و قدرت نمی گذاشتی.
جرم تو آن است که نقش عمار را برای خامنه ای ایفاء می کنی. سپر بلای ولی شده ای و تیرهای دشمن به جای امامت، به تو اصابت می کنند. خوب می دانند: اگر عمار را زدی، تشخیص حقانیتِ ولی، برای عموم مردم و بسیاری از نخبگان سخت و ناممکن می گردد.
ای مصباح تو محکوم به حبسی؟!
به دلیل جرایم متعدد فوق، تو را محکوم به حبس می کنند. حبس در فضای علمی و در حوزه. غافلند از اینکه مصباح، فقط سرمایه ای علمی و فلسفی نیست. بلکه او سرمایه ای اخلاقی و معنوی، فرهنگی و سیاسی و نیز سرمایه ای جهادی است. حبس مصباح در حوزه علم و فلسفه، خدمت به جامعه و اسلام نیست. این چشمه جوشان معارف و ارزشهای ناب اسلامی باید مسیر ناب اسلام را در منجلاب اسلام های ناب آمریکایی یا اسلام های انحرافی یا اسلام های التقاطی یا اسلام های فتنه گر یا اسلام های مخلوط با هواهای نفسانی، روشن کند. مصباح باید در وسط معرکه و میدان باشد. اگر کار دست اینان می بود به امام هم توصیه می کردند که یک شخصیت فقهی و اخلاقی باقی بماند و خود را با ضد ارزش ها درگیر نکند.
ای مصباح
اینان از نتیجه دعای امام عصر (عج) برای احمدی نژاد که تو نقل کرده ای؛ سوال می کنند؛ آیا نمی دانند دعای امام عصر (عج) برای احمدی نژاد، حیاتی دوباره به گفتمان انقلاب اسلامی بخشید و انقلاب را به ریل و مسیر اصلی بازگرداند. البته احمدی نژاد می توانست در این مسیر بماند و مفتخر به این افتخار باشد، اما نماند و نشد.
اگر گفتمان تو نبود، احمدی نژاد انتخاب نمی شد و گفتمان انقلاب اسلامی چنین حیاتی نمی یافت. خراب شدن احمدی نژاد امتحانی بود برای تو و ما و همه. و تو چه خوب امتحان پس دادی. اولین موضع گیری ها در مقابل احمدی نژاد از سوی قوی ترین و راسخ ترین حامی او نمایان شد. این را جز تقوا چه می توان نام نهاد. این کار تو برای بسیاری عجیب است اما اگر قوم گرا و قبیله گرا می بودی، دیگر برایشان عجیب نبود. تو را نمی فهمند، چون مانند آنان حزب گرا و قبیله گرا نیستی. تو را نمی فهمند چون در دفاع از ارزشهای اسلام و انقلاب، جز تکلیف ملاحظه هیچ چیز حتی خودت را نمی کنی؛ نه جسم و جانت را مراقبی؛ نه از آبرویت خوفی داری.
اینان نمی دانند احمدی نژاد 84 در احیای گفتمان انقلاب اسلامی چنان نقشی آفرید که اگر صدها احمدی نژاد 92 پشت در پشت هم قرار گیرند، نخواهند توانست خدمتِ بزرگِ احمدی نژاد 84 را از بین ببرند. احمدی نژاد بت هایی را شکست که دیگر حتی توسط خود او دوباره ساختنی نیستند، احمدی نژاد ارزش هایی را احیاء کرد، که متکی به احمدی نژاد نیست، تا با کم آوردن او، به آنها خللی وارد شود. احمدی نژاد هرگز نخواهد توانست بر خرمنی که خود برای انقلاب فراهم آورده، آتشی بیفکند. این آتش حداکثر خود او و اطرافیانش را فرا خواهد گرفت.
اینان - که به احتمال بسیار قوی، طلبه نیستند و یا اگر هستند به دلیل سخیف و سبک بودنِ اعاهایشان حتی شجاعت آن را ندارند که با ذکر نام خود سخن بگویند - نمی دانند که رای ما به احمدی نژاد 84، رای به احیای گفتمان انقلاب اسلامی و رای ما در سال 88 به او، رای به نماد گفتمان انقلاب اسلامی بود. ما هم به حمایت دیروزمان از احمدی نژاد به دلیل حمایت او از گفتمان انقلاب، افتخار می کنیم؛ هم به رویگردانی امروزمان از او، به دلیل رویگردانی او از گفتمان انقلاب. اگر رای ما در سال 84 به احمدی نژاد نبود، یا در سال 88 به او رای نمی دادیم، امروز در سال 92 به کسی در حد و اندازه احمدی نژاد قانع می بودیم. اما اینک بسیار بالاتر از او را می خواهیم. این است معنای سخن حیکم فرزانه انقلاب که رئیس جمهور بعدی باید نقاط قوتِ رئیس جمهوری فعلی را داشته باشد منهای نقاط ضعفش و این یعنی ارتقاء گفتمان انقلاب اسلامی.
اما قدر شیعه خوب را امام خوب می داند و قدر پیرو خوب را ولی خوب. شما را امام خامنه ای می شناسد. او قدر شما را می داند. «بنده هم به سهم خودم قدر آقاي مصباح را ميدانم. واقعا ميدانم كه ايشان در كشور و براي اسلام چه وزنهاي هستند و حقا و انصافا ما امروز نظير ايشان را – حالا به اين تعبير بگوييم – خيلي نادر نظير آقاي مصباح ممكن است وجود داشته باشد با اين وزانت علمي و عمق علمي و احاطه و وسعت و با اين آگاهي و بينش و صفا، اين سه جهت در ايشان جمع است؛ هم علم، هم بصيرت به معناي حقيقي كلمه و هم صفا. اين سه تا با هم در وجود ايشان خيلي ارزشمند است. (منزل آیت الله مصباح یزدی 20/11/89)
حمایت ما از مصباح، حمایت از شخص نیست، حمایت از علم و بصیرت به معنای حقیقی کلمه و صفاست.
حمایت از مصباح، حمایت از عمارِ خامنه ای است.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها:
1ـ مامقانى, تنقیح المقال, ج2, ص320.
2ـ اعیان الشیعه, ج8, ص373.
3ـ همان.
4ـ اختصاص, ص12.
5 ـ همان, ص3.
6 ـ همان, ص14; اعیان الشیعه, ج8, ص374.
7ـ اختصاص, ص81.